یک
برتولت برشت میگوید: بدترین نوع بیسواد، بیسواد سیاسی است؛ وی کور و کر است. درک سیاسی ندارد و نمیداند که هزینههای زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند. او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو میاندازد و میگوید که…: «از سیاست بیزار است». چنین آدم سبکمغزی نمیفهمد که بیتوجهی به سیاست است که افرادی خــیابانــی میسازد، قتــل و غــارت را زیاد میکند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت میافزاید.
دو
اکنون جامعهی ما در آستانهی تجربهی کنش جمعی سیاسی دیگری است. در این شرایط، سه راه پیداست: نخستین راه، راه انفعال سیاسی. اگرچه منفعلبودن ويژگي منفي است، اما انفعال در اصل به معناي پرهيز از اقدام نيست، همچنان كه اقدام به عمل و رفتاري لزوماً به معناي فعاليت نيست. انفعال سیاسی زمانی حادث میشود که عامل اختیار و انتخاب آزادانه و آگاهانه از ساحت کنش و رفتار آدمی رخت برمیبندد. در این حالت، حتی اگر کنشی صورت پذیرد نمیتوان آنرا کنشی فعال نامید. دو دیگر، راه کنش منفعلانهی فعال است. در این کنش سیاسیبودن و فعالبودن یک کنش در «انفعال سلبی» آن جستوجو میشود. به بیان دیگر، در این حالت، عدم مشارکت سیاسی (انفعال سیاسی)، خود نوعی مشارکت سیاسی (فعالیت سیاسی) محسوب میگردد. سه دیگر، بر سر آن راه شدن است که گر ز دست برآید، دست به کاری زنیم که قصه سر آید. در این حالت، انسانها سرنوشت خود را در گرو ارادهی سیاسی و معطوف به «حضور فعال» خود میدانند و برای تغییر وضعیت موجود و ایجاد شرایط مطلوب، فعالانه در هر کنش جمعی سیاسی جامعهی خود حضور مییابند.
سه
بیتردید، راه نخست به ناکجاآباد ره میبرد. این راه جز به تباهی و سیاهی بیشتر سیاست و جامعه، رهنمون نمیشود، و به حکم تاریخ، همواره گناه حادثشدن چنین وضعیتهایی به گردن کسانی است که در هنگامههای گشت و بازگشت جامعهی خود غائب هستند (به بیان شاملو). راه دوم نیز، تا زمانی که نتواند ارادهی حداکثری جامعه را بسیج کند و پیامی گویا و روشی مدنی و قانونی و منشی کارآمد داشته باشد، ره به جایی نمیبرد. بنابراین، اگر نمیخواهیم بیتوجهی ما به سیاست موجب فساد سیاست و قدرت و جامعه شود باید ترک انفعال و بیزاری از سیاست کنیم و تلاش کنیم آزادانه و آگاهانه در هنگامههای سیاسیِ تاریخساز و سرنوشتساز جامعهی خود مشارکتی فعالانه داشته باشیم.