یک
شاید بتوان گفت که پروژۀ «حذفِ ادغامی»، مهمترین سازوکار محسوس در جوامع توتالیتر میباشد. در این جوامع قدرت ایدئولوژیک حاکم بر تمامی منطقهای زندگی فردی و اجتماعی تسری یافته است و تنیدگی قدرت در بافتارهای جامعه نظم سیاسی را تولید و بازتولید میکند. قدرت توتالیتر پیوستاری است که هیچ خلایی را برنمیتابد، یعنی اجازه نمیدهد حتی گوشهای از فضای انسانی بیرون از روابط قدرت قرار گیرد. در منظر و ماوای این نوع قدرت، آحاد جامعه تا جایی میتوانند «خودی» تعریف شوند که شبیه حاملان و عاملان قدرت بیندیشند، استدلال کنند و سخن بگویند. در این فضا، رابطۀ قدرت با تودهها همان رابطۀ شبان و رمه است(تاجیک، محمدرضا. حزب خوب حزب مرده است. پارسیا 1398). ایدئولوژی مستقر در این حکومتها، به شکل دائم در حال چینهگذاری و چینهبندی روابط هستند. افراد و سوژههای انسانی و اعمال آنها در بستر نظم حاکم تعریف میشود و هرگونه فعالیت باید در امتداد قدرت باشد. هویتهای مقاومت و منطق تفاوت در هر شکلی که باشد توسط قدرت حاکم مصادره میشود و افراد تا جایی میتوانند بیاندیشند و متفاوت باشند که ایدئولوژی به آنها اجازه داده است. به تعبیر آلتوسر سوژهها در این جامعه مدام توسط ایدئولوژی مورد استیضاح قرار میگیرند. هر شکلی از مقاومت توسط قدرت بازتولید میشود. تمامی مرزهای موجود در بستر ایدئولوژی و قدرت که به شکل افقی و عمودی تسری جسته است، شناسایی میشود. گفتمان حاکم فعالیتهای روزمره ما را تعریف میکند و هرگونه اندیشیدن را ابتدا از صافی خود عبور میدهد. بهنحوی که در سطح گسترده پروسۀ یکسانسازی انجام میشود و غیریتبودگی به هر تعبیری سرکوب میشود، مگر اینکه در امتداد قدرت تعریف شده باشد. مارکس در تحلیل ماشین و کارگر میگوید که ماشینها رفتارهای یکسان را انجام میدهند و از آنجایی که این رفتار در تضاد با کار کارگر میباشد که بر نوعی خلاقیت استوار است، در نتیجه کارگر در تقابل با ماشین باید خود را همسان کند و این باعث میشود حرکات کارگر در امتداد حرکات ماشین قرار بگیرد و شکل خاصی از استخوانبندی و آناتومی بدن را به مرور زمان در کارگر به وجود بیاورد. در جوامع توتالیتر نیز، ما مشاهده میکنیم که افراد انسانی همواره سوژههای منقاد هستند که در امتداد ایدئولوژی تعریف میشوند. در اینجا با فقدان تدبیر و سیاست مواجه میشویم و در همین فقدان است که به تعبیر دلوز سیاست آغاز میشود.
دو
آنچه در اینجا بهعنوان ایدئولوژی نام میبرم، به وضعیتی اطلاق میشود که در آن همهچیز به نیک و بد، سیاه وسفید، باید و نباید و از این دست دوتاییها تقسیم میشود. در واقع، خطوط قرمز مشخص میشود و قدرت خلاقیت و به تعبیر نیچهای(ارادۀ قدرت) به نابودن تمایل دارد. وضعیتی که ورای سامانیافتگی اذهان و حول ناسوژگی پرسه میزند. این وضعیت میتواند بر همۀ متون [به تعبیر دریدا] مستولی گردد. مولفهها و واقعیتهای سیاسی و اجتماعی جامعه نیز، از آن دست متونی هستند که ایدئولوژی سامانشان داده است. در اینجاست که باز به تعبیر دریدا باید مفاهیمی متناسب با متن مورد خوانش تولید و تکثیر کنیم. متون بسان واقعیتهای اجتماعی. واقعیت بهمثابه شبح امري از پیش متعین و داراي حدود و ثغوري مشخص نیست، بلکه امري است که همواره در حال ساختهشدن است. واقعیت بهمثابه متنی شبحگونه مدام در حال تکوین و تغییر است. مراد دریدا این است که واقعیت امر از پیش شکلگرفته و تعینیافته نیست، بلکه در یک فرایند متنی توسط عناصري نشانهشناختی تکوین مییابد و متحقق میشود. منابع و مراکز، نهادها و اشخاص تولیدکنندۀ واقعیت متکثرند. گاهی این افراد تولیدکننده فیلسوفان هستند و درعین حال، خود بهگونهاي مصرفکننده و یا مفسر این واقعیت از-پیش-شکلگرفته در یک چرخۀ مدام نیز هستند. بنابراین، واقعیت امري نه بهمثابه امري بهفعلیت رسیده تام بلکه بهمثابه شبحی است که از گور برخاسته و به اینسو و آنسو پرسه میزند و از محدودههاي مرسوم زمان و مکان عبور میکند، جایی که دیگر تقابل امر واقعی و مجازي، مرگ و زندگی، حضور و غیاب. …معنایی ندارد. زیست سیاسی کنونی ما دچار رکود و انفعال شده است، در واقع در بستر شرایط اجتماعی و سیاسی جامعۀ ما این شبح نابود شده است. هر امری و مولفهای که میخواهد درنگ کند و حرفی به زبان بیاورد، ابتدا به ساکن در بستر ایدئولوژی عیارش سنجیده میشود. قدرت خلاقیت و تولید مفاهیم برای بسترهای مختلف از بین رفته است.
سه
اکنون بر یکی از واقعیتها و مولفههای زیستِ سیاسی ایران درنگ میکنیم مسئله برجام و تحریمهای اقتصادی که توسط دولت پریزیدنت ترامپ شدت یافته است. در خوانش از برجام [منظور وضعیت کلی سیاسی است] همواره با شرایطی که در بالا شرح آن رفت روبرو شدهایم. ولی در سایه همین خوانش ایدئولوژیک بسیاری از مسایل به حاشیه رفته است. آنچه باید از حاشیه به متن بیاید در زیر ترسیم شده است. مهمترین مسئله واقعبینی مفرط پس از خروج آمریکا از برجام است، یعنی در واقع باید به شکلی کاملا رئالیستی[بهسان هنر/ بازنمایی هستها] به شرایط داخلی و خارجی نگاه کنیم. در بخش داخلی باید چند نکته را در نظر داشت: مردم دغدغههای اقتصادی دارند، جامعه نومید و خشن است ، شکاف میان مردم و حکومت ایجاد شده است، همبستگی اجتماعی و سرمایۀ اجتماعی ضعیف شده است، ارزشها در حال تهیشدن است. در واقع، دولت و کلاً سیستم موجود، حمایت مردمی را تا حدودی در مسئله هستهای از دست داده است. دیگر به مانند سالهای ریاست احمدینژاد که ایشان با نوعی پوپولیسم توانسته بود ملتی را در مسیر هستهای متحد کند در این دوران شاهد نیستیم. چون دغدغههای مردم تغییر یافته است. اما در عرصۀ خارجی، ابتداً باید گفت سیاست خارجی جهان سومگرایانه احمدینژاد باعث شده که وزنۀ ایران و تاثیرات پرستیژی این کشور در نظام بینالملل ضعیف شود. در حال حاضر، ما با سه گزینه روبرو هستیم: نخست، اروپا که قطعا با کارت امریکا بازی خواهد کرد. دوم، چین که درگیر مسایل اقتصادی و تجاری خود با امریکاست و فعلاً قصد ندارد حمایتی از ایران بکند، و سوم، روسیه که سیاست روسیوار خود را همچنان ادامه میدهد.
چهار
وقتی میگوییم باید واقعبین بود، در اینجاست که باید بپذیریم که شرایط داخلی و خارجی کشور چگونه است و باید با توجه به این شرایط برنامهریزی کرد. این خوانش از برجام زمانی شکل میگیرد که ما نیز بسان دریدا با متنی که روبرو هستیم چیزهایی را تزریق میکنیم. برای دریدا این عبارات شامل رد، دیفرانس و غیره میشود که از این طریق متون واسازی میشدند و آنچه نادیدنی بود عیان میشود. اکنون نیز ما قصد داریم واژگانی به متون جامعه وارد کنیم و ردپای ایدئولوژی را کمرنگ کنیم. از نیچه استمداد میجوییم و هیچانگار میشویم. اکنون میان هیچ هستیم و این مهمان سهمگین بر ما ظاهر شده است. او قدرت خلاقیت را گرفته و اجازه نمیدهد صدایی به غیر از صدای خود شنیده شود. آن واقعیتها زمانی راه تاثیرگذار خود را پیدا میکنند که ببیند ایدئولوژی تا به کجا ایستاده است. پتک را به متن میافزاییم و بر سر متون میکوبیم و میان تهیبودنشان را نشان میدهیم. آنجاست که هر چه سخت و استوار است دود میشود و بالا میرود و از دل این غبار خوانش جدیدی عیان میشود. برجام و شرایط اقتصادی سیاسی آن یک متن است و بستارمندی خاص خود را دارد. باید خوانش و تفسیر مناسب را در بازۀ زمانی مخصوص خودش را در آن ایجاد کرد و باید در هر شرایطی که با آن روبرو میشویم مفاهیم و معنای خاص را برایش تولید کنیم. بيترديد، در اولين گام بايد يك نوع ارادۀ معطوف به نقد و يك نوع ارادۀ معطوف به تدبير ايجاد شود. علاوه بر داشتن يك رويكرد بيروني عقلايي، بر درون تمركز كنيم. در دورن بايد تلاش كنيم كه سرمايۀ اجتماعي را تقويت كنيم، و قدري از حاشيههاي بازي و قدرت زمختي كه در جامعه هست كم كنيم و تمام این موارد در بستر خوانش جدید اقتصادی و سیاسی از شرایط جامعه امکانپذیر است. خوانشی که درک کند فضای جامعه را و بداند که باید اجازه دهد صداهای دیگر هم شنیده شود (محمدرضا تاجیک، مصاحبه با روزنامه اعتماد 28 خرداد 1397). چون باید قبول کرد که آگاهی اساس جهان را تشکیل می دهد.
یادداشت ها:
تاجیک، محمدرضا. حزب خوب حزب مرده است. سایت پارسیا 1398
محمدرضا تاجیک، مصاحبه با روزنامه اعتماد 28 خرداد 1397 / هنگام درنگ است