1
خلقیات، زمینهساز و شکلدهندهی شخصیت افراد است. دستهای از خصلتهای اخلاقی در بین ایرانیان رواج دارد که این خصلتهای اخلاقی موجبشده تا انسانهایی قاعدهمند، مسئولیتپذیر، پرکار و نوآور در جامعه تربیت نشود. دستهای از متفکرین و نویسندگان ایرانی و غیرایرانی به مسئلۀ خلقیات ایرانیـان پرداخـته و آن را مانـع پیشرفـت و توسعه میدانند. کتاب «سرگذشت حاجی بابا اصفهانی، اثر جیمز موریه» جزء اولین آثار غیرایرانی است که دربارة اخلاقیات و آداب ایرانیان نوشته شده است. «قبلۀ عالم، اثر گراهام فولر» همچنین از جدیدترین آثار در این موضوع میباشد. «روانشناسی نخبگان سیاسی ایران»، اثر ماروین، «ایران، جامعۀ کوتاهمدت» اثر محمدعلی همایون کاتوزیان»، «سازگاری ایرانی» تالیف مهدی بازرگان»، «در پیرامون خودمداری ایرانیان»، تالیف حسن قاضیمرادی، «چرا عقب مانده ایم»، اثر علی محمد ایزدی، «عقلانیت و توسعهیافتگی ایران»، تالیف محمود سریعالقلم»، «ما چگونه ما شدیم»، تالیف صادق زیباکلام» و «دیباچهای بر نظریۀ انحطاط ایران»، اثر سیدجواد طباطبایی، آثاری هستند که به این مسئله پرداختهاند.
2
هر یک از این آثار، به بُعدی از خلقیات ایرانیان اشاره دارند: علی محمد ایزدی، در کتاب «چرا عقب ماندهایم، جامعهشناسی مردم ایران»، به اخلاق و آداب ایرانیان پرداخته و عقبماندگی ایرانیان را ناشی از وضعیت ادبی و اخلاقی آنها میداند. این اثر، به اخلاق فردی توجه دارد. وی اشاره میکند: «اگر در این کتاب بر معایب اخلاقی مردم ایران که خود نیز از آنها هستم انگشت میگذارم و آن را مهمترین علت عقبافتادگیهایمان میشناسم برای این نیست که خدای ناخواسته قصد توهین و تحقیری داشته باشم، بلکه برای این است که دور از احساسات و عواطف، با تمام ناراحتیها چه از درون و چه از بیرون چند موضوع را بهطور اعم با هموطنان و بهطور اخص با دستاندرکاران در میان بگذارم، آنچه در کتاب آمده به شرح ذیل است :
اول: قبول اینکه جامعۀ ما عقبافتاده است. به این معنی که در آن جهل و ظلم و فقر وجود دارد.
دوم: پذیرش اینکه اکثر افراد جامعۀ ما از نظر روانی آسیب دیدهاند و خلقیات و عقبماندگیهایمان معلول آن است.
سوم: اینکه این آسیبدیدگی خود علتی دارد.
اکثر ما ایرانیان چنین خلقیاتی را داریم و فرض بر این است که اوضاع و احوال زندگی و عقبافتادگیهایمان اکثراً نتیجۀ قهری همین خلقیات است». سریعالقلم در کتاب «عقلانیت و توسعهیافتگی ایران» در بررسی مسئله توسعهیافتگی به این موضوع توجه میکند که مشکلات اخلاقی ایرانیان عامل توسعهنیافتگی آنها است. سریعالقلم در تحلیلهای خود به اخلاق اجتماعی توجه دارد، در حالی که علی محمد ایزدی در کتاب «چرا عقب ماندهایم» بر محور اخلاقیات فردی عنایت میکند. در کتاب عقلانیت و توسعهیافتگی ایران آمده است: «ما ایرانیها نمیتوانیم با هم کار کنیم، هماهنگ باشیم، یکدیگر را قبول کنیم، به هم احترام بگذاریم، تفاوتهای یکدیگر را بپذیریم، وظایف و سهم کاری خودمان را ایفا کنیم، یکدیگر را تضعیف نکنیم، از هم حمایت کنیم، به بهتر خودمان افتخار کنیم نه اینکه او را تخریب کنیم، بههم گوش نمیدهیم. تلقی صحیحی از اجتماع، جامعه و جمع نداریم، جوپذیر هستیم و بهراحتی تغییر روش و مرام میدهیم. سریع عکسالعمل نشان میدهیم، به کسی که در باند خودمان است بسیار ارج مینهیم، ولی حق شهروندی افراد پیاده در خیابانها را بهراحتی نادیده میگیریم، به ملایمترین نقدها عکسالعمل کهکشانی نشان میدهیم، در تعریفکردنهای بیجا هنرمندترین افراد هستیم. مسائل فراوانی را کتمان میکنیم، از قبول واقعیت شانه خالی میکنیم، موفقیت افراد را نادیده میگیریم، خیلی زود عصبانی میشویم، خویشتنداری ما ضعیف است. در دوستی، ارتباط و کار همه چیز را یکطرفه میخواهیم و سهم خود را بهخاطر تنبلی و بیتوجهی به دیگران ایفا نمیکنیم، در خودانتقادی بسیار ضعیف هستیم، سخن خود را دائماً تغییر میدهیم، دمدمی مزاج هستیم، خیلی حرف میزنیم، خیلیکم فکر میکنیم. بسیار باهوش ولی در عین حال، کمتدبیر هستیم، قبلاً عواقب حرفهایی را که میزنیم و کارهایی را که میکنیم نمیسنجیم، خود را بیش از اندازه مهم میدانیم و چندین برابر آنچه که هستیم نشان میدهیم، در قضاوت نسبت به انسانهای دیگر و پدیدهها منصف نیستیم، یا زیاد میگوییم یا کم میگوییم، در جوابگرفتن برای یک کاری حوصله نداریم، نمیتوانیم ۱۰ سال و شاید ۱۵ سال صبر کنیم. عموماً بیرون از خودمان را سرزنش میکنیم، علیرغم اداهای عرفانی و معنوی، عجیب به مال و سمت و مقام و موقعیت و دنیا علاقهمندیم و همه چیز را با هم میخواهیم. آیا این خلقیات و روحیات، مسائل فکری هستند یا شخصیتی و تربیتی؟ آیا این خلقیات مانع توسعۀ سیاسی یا اقتصادی است و تقابل گفتمانها؟ علیرغم تحولات وسیع در ایران و جهان تغییر متعدد نظامهای سیاسیِ چند قرن اخیر در ایران این خصایص همچنان پایدار است. فرهنگ سیاسی ایران و ایرانیان تغییر چندانی پیدا نکرده است، و جالب اینکه این خصایص در میان عموم گروههای اجتماعی و حتی عناصر به اصطلاح مدرن جامعه نیز، وجود دارد و چه بسا کسانی که دموکراسی درس میدهند و یا ترویج میکنند، ولی فرهنگ شخصی و رفتار رضاخانی دارد و هیچکس جرئت کوچکترین نقد ملایم نسبت به آنها ندارد». دستۀ دیگر از نظریهپردازان حوزۀ توسعه، عقبماندگی ایران را معلول عوامل دیگر میدانند. آنها شرایط اقلیمی و بومی را در فرآیند عقبماندگی موثر میدانستهاند. شرایط اقلیمی گرم و خشک بر ساختار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تاثیر دارد. این ساختار نوعی خاص از زیست که متکی بر آب و مرتع اندک است را بهوجود میآورد. نظام کوچنشینی و عشایری، جامعهای که همیشه در تردد و حرکت است، دارای ساختاری ساده میباشد. این جامعه نیازی به نهادهای پیچیده شهری مانند دستگاه قضایی مستقل، مجلس مشورتی و نهادهای اجرایی ندارد. در نظام قبیلهای و عشیرهای جنگ و نزاع بر سر آب و مراتع بهصورت عادتی دائم در میآید. حاکمیت این جمعیت قبیلهای بر مقدرات ایران طی ده قرن، تمامی زیرساختها و نهادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را تخریب یا ناکارآمد کرده است. این نظام نابسامان در هجوم صحرانشینان مغول به فلات ایران، سرمایه قرنها تلاش ایرانیان را نابود ساختند. نظام قبیلهای و عشایری برخواسته از اقلیم ایران است؛ این نظام ساده و ابتدایی نیازی به دانش و علم، اندیشه و عقلانیت احساس نمیکرد بدینخاطر چراغ علم و دانش خاموش شد و افول علمی راه مستقیمی با عقبماندگی دارد. بهنظر زیباکلام، «علل و موجباتی که سببساز عقبماندگی ایران شدند از درون جامعۀ ایران برخواستهاند». بعضی دیگر، همچون سیدجواد طباطبایی، بر این باورند که در اثر انحطاط و زوال اندیشه در ایران، امتناع اندیشه بهوجود آمده است: «دورۀ گذار تاریخ ایران که با شکست چالدران آغاز شد و با شکست ایران در جنگهای ایران و روس و فروپاشی ایران زمین به پایان رسید، دورۀ انحطاط تاریخی و زوال اندیشه در ایران بود. این وضعیتِ مضاعف انحطاط و امتناع آگاهی از آن، بنبستی بود که ایرانِِ پایان دورۀ گذار به انتهای آن رانده شد و بدیهی است که بیرونآمدن از آن با تکیه بر منابع تاریخی و فرهنگی ایران امکانپذیر نیست».
3
بیتردید، ربط تنگاتگ و وثیقی میان توسعهیافتگی/نایافتگی و خلقیات و روحیات یک ملت وجود دارد. تاریخ بهما میگوید که در پس و پشتِ هر جامعهی توسعهیافتهای همواره نوعی ارادهی جمعی معطوف به آگاهی توام با نوعی عزم و سماجت و همت و تلاش ملی، نوعی استمرار و تداوم، نوعی نظم و انتظام و برنامه، نوعی زمانشناسی، نوعی همسویی و همرایی ملت و حکومت، و… نهفته است. متاسفانه، بسیاری از این خصیصهها و روحیههای موجد و مقوم توسعه در میان ما ایرانیان کماکان توسعهنایافته باقی ماندهاند. از اینرو، بسیاری از جامعهشناسان، جامعهی ایرانی را جامعهی کلنگی و مستعد باژگونی و واژگونی میدانند، و از اینرو، بسیاری از تحلیلگران سیاسی-اجتماعی معتقدند توسعه در جامعهی ما هیچگاه در قامت یک پروسهی مستمر تاریخی جلوه نکرده، بلکه عمدتا در قاب و قالب پروژههای مقطعی و معیوب اربابان قدرت و سیاست بروز کرده که جز دو گام به پس برداشتن و تعویق و تاخیر بیشتر تاریخی، دستاورد دیگری برای این مرز و بوم نداشته است. اینک بر تمامی جوامع واضح و مبرهن گردیده که توسعه مقدم بر هر امری نیازمند فرهنگ، خلقیات و روحیات اجتماعی خاص خود است و بدون فراهمآمدن این مقدمات ره به جایی نخواهند برد. اما مردمان زمانهی ما همچنین نیک دریافتهاند که فراهمآمدن این مقدمات امری تاریخی و زمانبر است و جز در پرتو آهسته و پیوستهرفتن و نشت و رسوب (نهادینه کردن) تدریجی این خلقیات نمیتوان از چنبرهی توسعهنایافتگی رهایی یافت.