1
آگامبن در کتاب «کودکی و تاریخ» ما را با یکی از وضعیتهای بغرنج انسانِ معاصر که از دست دادن، فقدان و یا به تعبیری که شاید مهلکتر اما بامسماتر باشد، «ویرانی تجربه»، آشنا میکند. ویرانی تجربه بهمعنای آن است که انسانهای معاصر از توانش یا امکان بهدستآوردن یک تجربهی اصیل و ممتد و تاریخی محروم شدهاند. آگامبن، بهتبع بنیامین، از دونوع تجربه سخن میگوید: نخست، تجربهی آنی و لحظهای که پیوسته ما را احاطه کرده است، و بعد، تجربهی زیسته و با معنایی که قابلیت انتقال دارد و خود میتواند تبدیل به سنتی برای ایجاد یک فرهنگ، هابیتوس (عادتواره)، زیستِ مشترکِ سیاسی و اجتماعی و… گردد. براساس نظر آگامبن، آنچه که دراصل ما با آن مواجهه هستیم تخریبِ همین تجربهی زیسته است که در نتیجهی آن ملال بر حیات و زیستِ انسان امروزین سیطره یافته است و به همین سبب است که برای انسان معاصر، به قول آگامبن، نه خواندن روزنامه و سیل اخبار آن و نه حرکت در پیادهروهای یک شهر و یا غوطهورشدنِ خیابانهای مرکزی همان شهر در گاز اشکآور و یا رفتن به دنیای زیرزمینی مترو و یا حتی رگبار ممتد گلولهها نمیتواند تجربهای جز یک امر ملالآور باشد… (نقل به مضمون)
2
زیستن در دوران اطلاعات مجازی و بمباران مخاطبین با آن محتوایی که رسانههای تصویری و مجازی نسل نوین که همگی مبتنی بر فضای وب هستند، ارائه می دهند، در کنار ازدسترفتن و یا فراموشی تجربهی تاریخی و زیسته، ایرانیان معاصر و بهخصوص نسل جوان را از درک یک تجربهی تاریخی مفید محروم ساخته و با جایگزینساختن فراواقعیت یا شبهواقعیت با واقعیت و نوستالژی با تاریخ و با جراحیکردن حقایق تاریخی به نفع یکنوعِ خاص از تفسیر تاریخی، نوعی از سرگشتگی خواست و عمل و در نتیجه، آنچه که در امر سیاسی و کنشِ اجتماعی میتواند برای ایران و ایرانیان مفید باشد را بر آنان تحمیل نموده است.
3
هر انقلاب رادیکالی در جهان علاقه وافری نسبت به «صفرکردن» تاریخ دارد، به حدی که زدودن سمعی، بصری و روایی گذشته و جراحی آن میتواند از اصلیترین فرایندهای خلق عادتوارهها، فرهنگ و فضاهای نوین زیستِ جمعی در فردای پس از پیروزی آنان باشد. انقلاب اسلامی ایران هم از این مستثنی نبود و نماند، لذا در دوران تبدیلشدن آن به یک نظام مستقر، شاهد تلاش وافری برای تاریخزدایی از گذشته و تجربهی زیسته و ذهنیتِ انسانِ ایرانی هستیم که نتیجهی آن آمادهشدن یک ذهن خام و فاقد تاریخ برای پذیرش روایتهای نوستالژیک بهجای تاریخ است که بهطبع آن انعکاس فرا واقعیت های خلقشده توسط آپاراتوسهای مختلف بهجای واقعیتهایی که در طول حیات سیاسی و اجتماعی ایران و مبتنی بر تاریخ این مرزوبوم قابلیت تولدیافتن دارند، در همان ذهنیتهای کودکشده جاگیر میشوند. هویتهای جمعی مانند هویتهای فردی اموری تاریخی هستند، برآمده از رخدادهای خاص، معلق بین ذهنیتهای فردی و جمعی و عینیتهای حادثشده و گداختهشده در هنگام کنشِ برآمده از سیلان نیروها بین میدان و عادتوارهها، درنتیجه، یک هویتِ جمعی و تاریخی که امتداد تجربهی زیسته است مانند گفتمانها در تقاطع و یا نقطهی پرچ و دوخت این مفاصل و دقایق شکل میگیرد و هرزمانی که این پرچها بازمیشوند و یا اینکه گسستهای تاریخی اتفاق میافتد، گفتمان جدید، هویت نو و در نتیجهی آن یک پرداخت جدید از آن امر از دل همان امر تجربهشده و تاریخی سربرمیآورد. هایدگر یکبار اشاره کرده بود: انسانی که فاقد زمین (بخوانید جغرافیا، بوم، محیط، فضا و هرآنچه که به شما اصالت و حس درخانهبودن میدهد) باشد، نمیتواند بیاندیشد. و این سکناگزیدن در زمین خود برهانی از حضور نفحات تاریخ بر ذهنیت انسان است، چراکه هر بودنی در یک موضع جغرافیایی یعنی حضور تاریخ و سیطره درآن، و درنتیجه، حضور ممتد یک سنت، و در نتیجه، درگیرشدن دریک هرمنوتیک کاربردی برای نوکردن جوابها و کنشها برای هر لحظهی نوین درتاریخ و در جواب به رخدادهای تازه. دقیقا مکانیزیم عملی نوستالژی برهمین اساس است: بیجاسازی آدمیان، منقطعکردنِ تاریخ زیسته، فراموشکردنِ تجربیات مهم سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و جاگیرنمودن آن با یک پازل هزارتیکه از خردهروایتهای مثلهشده و آراستن آن برای ایجاد حزن نسبت به شرایط فعلی، و درنتیجه، آغاز یک کنشِ سلبی محض از آدمیان.
4
پس، میتوان پروبلماتیکِ هویتِ فعلی ایرانیان را در تابلوی «چگونهبودن آنان» در ویرانی تجربه، بیجاشدن و از همه مهمتر نابودی تاریخ به نفع نوستالژی تشریح کرد. این امر است که باعث میشود معترضین دیماه همزمان شعار مرگ بر دیکتاتور (لقب رضاخان میرپنج) را بدهند و در پشتبند آن، نوای «رضاشاه روحت شاد» سر دهند. زمانی که کنشگران و عاملان اجتماعی درگیر نوستالژی میشوند و از تجربهی تاریخی عزل نظر میکنند و یا محروم میشوند نه درک درستی از استلزامات نهاد دولت در ایران خواهند داشت و نه- فارق از صدق گزاره خوب و بد بر عملکردهای کارگزاران تاریخی- درک کاملی از چرایی حادثشدن کودتای سوم اسفند سال 1299 کمیته زرگنده، و درنتیجه آن، برآمدن دیکتاتوری رضاخانی، و این عامل است که کنشِ سیاسی ما را فاقد یک وجاهت اصیل و مبتنی بر اصل درونی تاریخمان میگرداند.