حرفهایم، مثل یک تکه چمن روشن است.
به شما میگویم:
شبِ تاریک و بیم موج و گردابی حایل لبِ درگاهِ شماست
که اگر بگشایید در، بهدرآید
واگر نگشایید، بر در.
و به شما میگویم:
سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که سنگوارگی، زینتی نیست بر اندام نگاه
من شما را، به صدای قدم آن سنگِ سنگین خواندم
و به نزدیکی شب، و مرگ رنگ
به طنینِ نیستی، پشتِ پرچینِ ندیدنها و نشنیدنهای درشت.
و به شما گفتم:
هر که در حافظهی سنگ بخواند سخنی
خانهاش در دامن کوه ابدی خواهد ماند
هر که با سنگ سنگینی کند
وآنکه صورِ سفر سنگِ تاریخ به گوش/هوشش نرود
نگشاید گرهی روزنهای، پنجرهای.
به شما گفته و باز میگویم:
پشتِ این سنگ، سنگی است گران
پشتِ آن سنگ هم سنگی دگر
پشتِ آن سنگِ دگر، دریاییست
قایقی باید ساخت
جدال شیطان با ایدئولوژی: یادداشتی برای سینمای بونوئل
بابک صفری
آرزو میکنم این تمدن با همهی دستاوردهایش به انضمام فیلمهای من نابود شوند لوئیس بونوئل سینما نوعی شعر،…